جدول جو
جدول جو

معنی ملحوظ شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ملحوظ شدن
دیده شدن ملاحظه شدن
تصویری از ملحوظ شدن
تصویر ملحوظ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ملحوظ شدن
لحاظشدن، منظور شدن، ملاحظه شدن، درنظر گرفتن، دیدن، نگریستن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محو شدن
تصویر محو شدن
کنایه از سترده شدن، از بین رفتن، نابود گشتن
در تصوف رسیدن به مقام محو، محو گشتن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ رَ تَ)
امحاء. (تاج المصادر بیهقی). محو گردیدن. انطماس. طموس. سترده شدن: تطلس، پاک شدن، محو شدن نوشته. تطمس، محو شدن خط. (منتهی الارب) :
طبعترا تا هوس نحو شد
صورت عقل از دل ما محو شد.
سعدی.
محو کی از صفحۀ دلها شود آثار من
من همان ذوقم که می یابند از گفتار من.
صائب.
، نابود گشتن. نیست شدن. از میان رفتن:
محو شد پیشش سؤال و هم جواب
گشت فارغ از خطا و از صواب.
مولوی.
مرد و زن چون یک شوند آن یک توئی
چون که یکها محو شد آنک توئی.
مولوی.
هوشم نماند و عقل برفت و سخن ببست
مقبل کسی که محو شود در کمال دوست.
سعدی.
مجموع آثار حمیده و اخبار جمیلۀ ایشان محو و ناچیز شدند. (تاریخ قم ص 11)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملون شدن
تصویر ملون شدن
رنگین شدن، رنگارنگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بهره مند شدن تمتع بردن: و جمهور اهل قلم از مطالعه آن محظوظ و بهره مند شوند
فرهنگ لغت هوشیار
جادو شدن، فریفته گشتن جادو شدن سحر زده شدن: چنان مسحور زیبایی او شده بودم که حال خود را نمی فهمیدم، فریفته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملسون شدن
تصویر ملسون شدن
دروغگو خوانده شدن: (و بنزدیک ارباب براعت بزبان شناعت ملسون نشوم) (المعجم. چا. دانشگاه 20)، توضیح مرحوم بهار} ملسون {را در عبارت فوق از ماده لسان و بمعنی زبانزد گرفته (سبک شناسی 30: 2) ولی این معنی در عربی نیامده و در حاشیه المعجم همان صفحه بمعنی دروغ گو و زبان بریده یاد شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محو شدن
تصویر محو شدن
پاک شدن، سترده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحق شدن
تصویر ملحق شدن
همبستن، پیوستن، متصل شدن: (... و در کجور بامیرزاده رستم و امیرزاده اسکندر و امیر سلیمان شاه ملحق شد) (ظفرنامه یزدی. چا. امیر کبیر 406: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملوث شدن
تصویر ملوث شدن
آلوده شدن وشنیدن چرک شدن آلوده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملول شدن
تصویر ملول شدن
بیزار شدن بستوه آمدن، اندوهگین شدن: (دلا، اگر طلبی سایه همای شرف مشو ملول گرت چرخ ناتوان دارد) (وحشی. چا. امیر کبیر. 185)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملحق شدن
تصویر ملحق شدن
پیوستن
فرهنگ واژه فارسی سره
لکه دار شدن، آلوده شدن، بدنام شدن، رسواگشتن، مفتضح شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قابل لمس شدن، قابل درک شدن، ادراک پذیرشدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرشدن، سرشار شدن، مملو شدن، مالامال شدن، لبریز شدن، انباشته شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سحرشدن، جادو شدن، فریفته شدن، مجذوب شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سپرده شدن، واگذار شدن، احاله شدن، موکول شدن، منوط شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به ستوه آمدن، بیزار شدن، نفور شدن، افسرده شدن، ملال زده شدن، دلتنگ شدن، غمگین شدن
متضاد: شادشدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پلیدگشتن، آلوده شدن
متضاد: منزه شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیوستن، منضم شدن، متصل شدن
متضاد: جدا شدن، گسستن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به رحمت خدا رفتن، درگذشتن، فوت کردن، وفات یافتن، مردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تحول یافتن، دگرگون شدن، تغییر کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بهره ور شدن، بهره مند شدن، متمتع شدن، برخوردار شدن، حظ کردن، حظ بردن، لذت بردن، خشنود شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از بین رفتن، زدوده شدن، زایل شدن، معدوم شدن، منهدم شدن، زوال یافتن، مدهوش شدن، مجذوب شدن، غرقه گشتن، غرق شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد